دوستی داشتم که هرگاه او را میدیدم یا تماس میگرفتم، بیمقدمه و قبل از احوالپرسی، از من گلایه میکرد و ناراحت بود که چرا زودتر تماس نگرفتهام. فرقی نمیکرد که چقدر از آخرین دیدار یا تماسمان گذشته باشد یا اصلاً کدام مان آخرین بار حال دیگری را پرسیده؛ او انتظار داشت و متوقع بود! این روند برای چند سال تکرار شد تا جایی که از اصل دوستی و احوالپرسی چیزی نماند و ارتباطمان قطع شد.
فکر میکنم او از من توقع داشت و به گمانم همینالان هم منتظر تماس و پیگیری من است.
این موضوع، از دیدگاه من، نمایانگر اهمیت «توقع» در زبان و فرهنگمان است. ما در سطوح مختلف فردی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… توقع داریم. بهعنوان نمونه:
توقع داریم همکارمان در نبود ما کارمان را انجام دهد؛
توقع داریم بدون مشارکت، جامعهای سالم، پاک و پویا داشته باشیم؛
توقع داریم که در راحتی کامل، اقتصاد توانا داشته باشیم؛
توقع داریم که مشکلات «ما» را حل کنند؛
توقع داریم خانواده همیشه در خدمتمان باشد؛
حتی توقع داریم «درست» رانندگی کنند تا ما هم درست برانیم!
این را چند باری است که شنیدهام. «دوست و فامیل باید از هم انتظار داشته باشند.» طوری که اگر نداشته باشند، رابطهشان محکم نخواهد شد.
این پرسش را از خودت بپرس. آیا در روابط نزدیکم توقع دارم یا بی توقعم؟
[اگر میتوانی برای چند لحظه به پاسخت فکر کن و چند تجربهٔ اخیر که در آن بی توقع یا پرتوقع بودهای را به یاد بیاور.]
این را میدانم و بارها تجربه کردهام که توقع داشتن یا حتی معامله کردن بازندگی، هیچ وقت انتخاب مناسبی نیست و جز ناراحتی و ناامیدی حاصلی ندارد.
نمیتوان گفت اگر فلان شود، فلان کار را انجام میدهم. نمیتوان شرط گذاشت که اگر روزی شغلی با دو برابر حقوق فعلیام پیدا کنم، آنوقت به بدنم بیشتر توجه میکنم.
هماهنگی بازندگی کار آسان و همزمان ظریفی است. کسانی که بهاصطلاح «هم آهنگ» با طبیعت هستند، روزگارشان جور دیگری میگذرد و راه و روش مطرح کردن خواستهشان و نوع آن را میدانند.
شاید توقع از خود، بجاترین نوع از توقع باشد. اگر آگاه باشی و بدانی که توقع از خودت، قضاوت یا سرخوردگی نمیآورد، آنگاه میتوانی با استفاده از این روش، کیفیت زندگیات را بهبود دهی و کسی شوی که میخواهی.
اما بیشتر در این سطح، گرفتار مقایسه با دیگران، خودکمبینی یا توهم میشویم و به خود فشار بیشازحد میآوریم که در بلندمدت کاهنده است.
به نظرم درنهایت هیچ سطحی از توقع، سازنده و مثبت نیست و کمکی بهسلامت روابط نمیکند. اگر احساس میکنی متوقع هستی یا از تو انتظار میرود که جور دیگری باشی، شاید چند پیشنهاد زیر برایت راه گشا باشد:
ـ درخواست کردن به جای توقع داشتن
اگر از دنیا، دیگران یا خودت توقعی داری، آن را با درخواست بیان کن. نمونهاش، درخواست کردن از دوستت برای شنیدن حرفهایت است تا اینکه توقع داشته باشی، احوالت را پرسوجو کند.
انرژی توقع، منفی و درخواست کردن، مثبت است. بیشتر افراد دوست دارند کاری برای آدمهای مهم زندگیشان انجام دهند. فقط کافی است که از آنها درخواست کنی.
ـ چطور بفهمم متوقع هستم؟
اگر کاری برای کسی انجام دادی و در مقابل منتظری تا کاری برایت انجام دهد، بدان که متوقع هستی. برای اطمینان میتوانی چند پرسش از خودت بپرسی:
آیا آن کار از من درخواست شده بود یا فکر میکردم لازم است؟
آیا آن را از روی اجبار یا تمایل شخصی انجام دادهام؟
آیا کاری که میکنم بر اساس سطح رابطهام است یا ضابطه؟
آیا خود از نیت درونیم آگاهم؟
در بعضی شرایط برای شفافیت بیشتر اینکه آنچه میاندیشی توقع است یا خواستهٔ معقول، بلندبلند با خودت صحبت کن یا برای مخاطبت تعریف کن. سانسور کردن حرفهای خودت در حال تعریف کردن ماجرا، اولین نشانه از توقع غیرمعقول است. درنهایت حرفهای مخاطبت را بهدقت بشنو و سپس بهکل ماجرا توجه کن.
به نظرت آیا در روابط نزدیک باید توقع داشت یا بیتوقع بود؟
پی نوشت: برگرفته از سایت “قدم زدن در باغ عدن”